|
مجلس تعزيه شهادت حضرت عباس زينب:
برچسبها: تعزیه حضرت ابوالفضل العباس, ع ادامه مطلب
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۹۴/۰۷/۳۰ساعت 11:7  توسط حسینعلی فعالی
|
کدوم عمو به غیر امر مولا هیچ نشناخت بدوش خویش مشک خشک انداخت برچسبها: روضه حضرت ابوالفضل, ع, 2
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۹۴/۰۷/۳۰ساعت 11:1  توسط حسینعلی فعالی
|
روز عاشورا شد علم افتاد زمین قائله ای بر پا شد علم افتاد زمین و از ان لحظه دگر باب جسارت وا شد نیزه ای بالا رفت و چه دشوار میان دو سه نیزه جا شد دوره کردند او را سر این که چه کسی سر ببرد دعوا شد یا اخا را تا گفت پسر ام بنین هم پسر زهرا شد ساعتی بعد حسین در سراشیبی گودال تک و تنها شد *******
برچسبها: روضه حضرت ابوالفضل, ع
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۹۴/۰۷/۳۰ساعت 11:0  توسط حسینعلی فعالی
|
بهترین اخلاقعقبة بن عامر می گوید: روزی پیامبر خدا، صلی الله علیه وآله، را در راهی همراهی می کردم. حضرت دستم را گرفتند و فرمودند: می خواهی بهترین اخلاق دنیا و آخرت را برای تو بگویم؟ عرض کردم: بفرمایید یا رسول الله! فرمودند: با فامیلی که با تو قطع رابطه کرده، ارتباط برقرار کن، به کسی که چیزی به تو نداده، کمک کن و از کسی که به تو ستم روا داشته و بدی کرده، بگذر. برچسبها: حکایتهای کوتاه از فضایل و کرامات حضرت ابوالفضل الع, ع, 5
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۹۴/۰۷/۳۰ساعت 10:56  توسط حسینعلی فعالی
|
فضیلت مهمانحسن بن نعیم نقل می کند که: امام صادق، علیه السلام، از من پرسیدند: آیا برادرانت را دوست داری؟ عرض کردم: بلی. فرمودند: آیا به فقرایشان نفع می رسانی؟ عرض کردم: بلی! فرمودند: آیا آنها را به منزل خود دعوت می کنی؟ عرض کردم: بلی، غذایی نمی خورم مگر اینکه دو سه نفر از مؤمنین با من باشند. فرمودند: آگاه باش! که فضل و بخشش و خیر و برکت آنها از فضل و بخشش تو بیشتر است، چون آنها وقتی به منزل تو وارد می شوند، موجب بخشش گناه تو و خانواده ات می گردند و زمانی که از منزل تو بیرون می روند، گناه تو و خانواده ات هم خارج می شود.
برچسبها: حکایتهای کوتاه از فضایل و کرامات حضرت ابوالفضل4, لیدر, مقتدا, امام
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۹۴/۰۷/۳۰ساعت 10:54  توسط حسینعلی فعالی
|
پنجه برنجیشخصی تعریف می کرد که: در سال 1375 برای خرید دستگاه چاپ سه بار به مسکو سفر کردم. در سفر سوم در مسکو یک مشکل اداری برایم پیش آمد، پیش رئیس اداره رفتم. وقتی وارد اطاق شدم، چشمم به چیز عجیبی افتاد. روی میز رئیس یک پنجه برنجی قرار داشت که روی آن نوشته شده بود «علمدار ابوالفضل ». ابتدا حدس زدم آن را به عنوان یک چیز زینتی روی میزش گذاشته، ولی بعد از آن سؤال کردم، جواب داد: «من شیعه هستم و کرامتهای بسیاری از آن حضرت دیده ام، این پنجه را به خاطر همین امر همراهم دارم، جانم به فدایش باد.» وقتی از حال من و تشیع و علاقه ام به حضرت ابوالفضل، علیه السلام، اطلاع پیدا کرد، احترام فوق العاده ای به من گذاشت و همه مشکلات مرا حل کرد. برچسبها: حکایتهای کوتاه از فضایل و کرامات حضرت ابوالفضل الع, ع, 3
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۹۴/۰۷/۳۰ساعت 10:53  توسط حسینعلی فعالی
|
مکافات عملدر زمان حاج سید عبدالکریم حائری و ماجرای کشف حجاب از سوی رضاخان، دوتا پاسبان بودند که خیلی اذیت می کردند. روزی زنی با روسری از خانه بیرون می آید، یکی از این پاسبانها او را تعقیب می کند، آن زن هرچه او را قسم می دهد و حضرت ابوالفضل، علیه السلام، را شفیع قرار می دهد در او اثر نمی بخشد. بلکه آن بی حیا توهین هم می کند که اگر ابوالفضل کاری از او ساخته می شد، نمی گذاشت دستهای او... همان روز به حمام می رود و دلش درد می گیرد، معالجات اثر نمی کند و به هلاکت می رسد. غسال گفته بود: دیدم، مثل اینکه سیلی به صورتش خورده شده باشد صورتش سیاه شده بود. برچسبها: حکایتهای کوتاه از فضایل و کرامات حضرت ابوالفضل الع, ع
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۹۴/۰۷/۳۰ساعت 10:51  توسط حسینعلی فعالی
|
قبر وسط آبآیت الله حاج سید عباس کاشانی حائری نقل می کرد: «روزی در خانه آیت الله العظمی حکیم(1) بودم که کلیددار آستان مقدس حضرت ابوالفضل، علیه السلام، تلفن کرد و گفت: سرداب مقدس ابوالفضل، علیه السلام، را آب گرفته و بیم آن می رود که ویران گردد و به حرم مطهر و گنبد و مناره ها نیز آسیب کلی وارد شود، شما کاری بکنید. آیت الله حکیم فرمودند: من جمعه خواهم آمد و هرآنچه در توان دارم انجام خواهم داد. آنگاه گروهی از علمای نجف از جمله اینجانب به همراه ایشان به کربلا و به حرم مطهر حضرت ابوالفضل العباس، علیه السلام، رفتیم، آن مرجع بزرگ برای بازدید به طرف سرداب مقدس رفت و ما نیز از پی او آمدیم، اما همین که چند پله پایین رفتند، دیدم نشستند و با صدای بسیار بلند که تا آن روز ندیده بودم، شروع به گریه کردند. همه شگفت زده و هراسان شدیم که چه شده است؟ من گردن کشیدم دیدم شگفتا منظره عجیبی است که مرا هم گریان ساخت. قبر شریف حضرت ابوالفضل، علیه السلام، در میان آب مثل جایی که از هر سو به وسیله دیوار بتنی بسیار محکم حفاظت شود، در وسط آب قرار داشت، اما آب آن را نمی گرفت. درست همانند قبر سالارش حسین، علیه السلام، که متوکل عباسی بر آن آب بست اما آب به سوی قبر پیشروی نکرد. برچسبها: حکایتهای کوتاه از فضایل و کرامات حضرت ابوالفضل الع, ع
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۹۴/۰۷/۳۰ساعت 10:50  توسط حسینعلی فعالی
|
عباس،فرزند علی و امّ البنین، در روز چهارم شعبان سال 26 هجری قمری در مدینه چشم به جهان گشود.مادرش فاطمه، دختر حزام بن خالد بود که نیاکانش همه از دلیر مردان عرب بوده و در شجاعت و دلیری در دنیای عرب مشهور بوده اند.
امام علی( ع ) ده سال پس از وفات حضرت فاطمه ، با امّ البنین ازدواج کرد. خواستگاری این ازدواج را برادرش عقیل انجام داد .
می گویند هنگام ورود امّ البنین به خانه علی (ع) امام حسن و حسین بیمار بودند و او از آنان پرستاری کرد تا خوب شدند.امّ البنین اجازه نمی داد که اورا فاطمه صدا کنندزیرا می ترسید یاد غم های فاطمه برای علی و فرزندانش زنده شود و باعث ناراحتی آنان شود .
ثمره ازدواج علی(ع) با فاطمه بنت حزام،چهار پسر به نام های عباس،عون ، جعفر و عثمان بود که بزرگترین آن ها عبّاس بود.فاطمه را به علت داشتن این چهارپسر،امّ البنین(مادر پسران) نامیده اند.امّ البنین آن چنان به امیرالمؤمنین وفادار بودکه پس از شهادت آن حضرت ، شوهر دیگری اختیارنکردبا آن که بیش از بیست سال پس از آن حضرت زنده بود .
وقتی عباس به دنیا آمد،امام علی(ع) در گوش او اذان و اقامه خواند،نام خدا و رسول را به گوش او خواند و نام او را عباس نهاد . امام گاه گاهی قنداق عباس را در آغوش می گرفت، بازوانش را می بوسید و گریه می کرد .روزی امّ البنین علّت این گریه را پرسید ؛ امام در جواب فرمود : این دست ها در راه کمک به حسین قطع خواهند شد .
عباس در خانه علی و در دامان مادری با ایمان و وفادار و در کنار حسن و حسین (ع) رشد کرد واز این خاندان پاک درس های بزرگ انسانیت، شهادت و صداقت آموخت .
روزی حضرت علی (ع) ، عباس خرد سال را در کنار خود نشاند و به او گفت : بگو یک . عباس گفت : یک . امام فرمود : بگو دو . عباس از گفتن خودداری کرد. وقتی امام علت را جویا شدجواب داد : شرم می کنم با زبانی که خدا را به یگانگی خوانده ام ، دو بگویم .
عباس نه تنها در قامت رشید بود،بلکه در خِرَد برتر و در جلوه های انسانی هم رشید بود.او به یقین می دانست که برای چه روز عظیمی ذخیره شده و می دانست که برای عاشورا به دنیا آمده است .
عباس در سنین دوازده تا چهارده سالگی،زمانی که علی ( ع ) با دشمنان درگیر بود،در برخی از جنگ ها شرکت داشته و با آن که زیاداجازه جهاد به اوداده نمی شد،ولی درهمان نوجوانی حریف قهرمانان نامی عرب بوده است:
در یکی از روزهای جنگ صفّین،نوجوانی نقابدار از سپاه علی (ع) به میدان آمد.ترس و دلهره سپاه معاویه رادربرگرفت.هر کس ازدیگری می پرسید این نوجوان کیست که این طورشجاعانه پابه میدان جنگ نهاده است ؟ از سپاه معاویه کسی جرأت نکرد پا به میدان بگذارد.معاویه به سردار نامی خود،ابن شعثاء،دستور داد تا به جنگ این نوجوان برود؛ ابن شعثاء در جواب گفت: مرا حریف ده هزار نفردرجنگ می دانند،چگونه مرا به جنگ با کودکی می فرستی؟بهتر است یکی ازپسرانم رابرای کشتن او بفرستیم.معاویه قبول کردو ابن شعثاء فرزند بزرگ خود را برای جنگ بااین نوجوان به میدان فرستاد.امّا او دریک چشم به هم زدن به دست این نوجوان کشته شد.ابن شعثاء فرزنددوم خودرا فرستاد،او نیز کشته شدو به این ترتیب هرهفت پسراو کشته شدندوخود اوبا عصبانیّت پا به میدان گذاشت وبه آن نوجوان دلاور گفت:تو پسران مرا کشتی ، به خدا قسم پدر و مادرت را به عزایت خواهم نشاند.ولی خوداونیزدرمدّت کوتاهی به پسرانش پیوست.همه با تعجّب به این نوجوان شجاع نگاه می کردند. امام(ع) اورا پیش خودخواندونقاب او را برداشت وپیشانی اورا بوسید.همه با تعجّب دیدند که او عباس پسر امیرالمؤمنین است.
همچنین درجنگ صفین،زمانی که سپاه معاویه راه آب رابه روی امیرالمؤمنین و سپاهش بسته بودند؛امام (ع) جمعی رابه فرماندهی امام حسین (ع) جهت باز کردن راه فرستادکه عباس هم در آن جمع حاضر بوده و در رکاب برادرش جنگیده است .
عباس چهارده ساله بودکه پدرش درواقعه محراب خونین کوفه دررمضان سال چهلم هجری به شهادت رسید.او با چشمانی اشکبار و خاطری اندوهگین،شاهد دفن شبانه و پنهانی پدرش بوده است.او هرگز توصیه ای راکه پدرش در شب 21 ماه رمضان در آستانه شهادتش به عباس کرد ، از یاد نبرد . آری امام از او خواست که در عاشورا و در کربلا برادرش حسین را تنها نگذارد.
سالهایی که حیله گری های معاویه و ستم های امویان اوج گرفته بود و بسیاری از یاران وفادار امام علی و امام حسن (ع)،از جمله حجر بن عدی و عمرو بن حمق به شهادت رسیدند.دورانی که وعّاظ در منبر ها معاویه را مدح و به علی (ع) ناسزا می گفتند .
وقتی امام حسن(ع) مسموم و شهید شد . عباس24 سال داشت.شهادت امام حسن بار دیگر بنی هاشم راسوگوار کرد عباس نیز به همراه خاندان پیامبر در غم واندوه ازدست دادن برادرش متأثّر و اندوهگین شد . عباس چند سال بعد از شهادت پدرش ، در سن هیجده سالگی با لُبابه دختر عبداللّه بن عبّاس ازدواج کرد . عبداللّه راوی حدیث و از شاگردان لایق و برجسته علی (ع) بود و لبابه در محیطی عرفانی و مذهبی تولدو رشد یافته بود.حاصل ازدواج عباس بالبابه دو فرزند به نامهای عبیداللّه و فضل بود.میگویند بعد از تولد فضل به عباس لقب ابوالفضل (پدر فضل ) دادند. امّا برخی دیگر عقیده دارند عباس به خاطر فضل بی پایانش به این لقب خوانده می شود .
عباس درهمه دوران زندگی اش،همراه برادرش امام حسین(ع) بود.او جوانی خودرا صرف خدمت به امام حسین (ع) کرد.او درمیان جوانان بنی هاشم شکوه و احترام خاصّی داشت و آنان مانند پروانه هایی برگرد شمع عباس حلقه ای از عشق و وفا به وجود آورده بودند.آنان حدودسی نفر بودند و در رکاب امام حسن و حسین (ع) همواره آماده شهادت و حماسه بودند .
پس از مرگ معاویه،هنگامی که حاکم مدینه امام حسین رابه دارالإماره دعوت کردتاپیام یزید را به او تسلیم نماید،عباس به همراه این سی نفردر بیرون ازدارالإماره حاضر بودندو ترس ازحضور آنان باعث شد که در آن روز هیچ خطری امام را تهدید نکند.
عباس سرپرستی قافله امام حسین را در کوچ به کربلا بر عهده داشت .او در کربلا حماسه ای آفرید که تاریخ نظیر آن را در برگ های خود ندارد . او با پس زدن امان نامه امویان بزرگترین درس وفاداری به معشوق را در جامعه انسانی به یادگار گذاشت .
در روز عاشورا و در صحرای سوزان کربلا ، عباس با دیدن لبهای خشکیده و چشمان اشکبار فرزندان امام (ع) ، بی اختیار مشک آب را بر دوش گرفت و رفت تا بزرگترین امتحان زندگی اش را پس دهد . اورفت و با شجاعت صف دشمن را شکست،خود را به آب فرات رساند، مشک را پر کرد و با لبهایی تشنه به آب ضلال فرات نظاره کرد،جرأت نکرد جرعه ای بنوشد.چون حسین و فرزندانش تشنه بودند و شایسته نبود او قبل از آن ها خود را سیراب کند .
دشمن خوب می دانست که تا بازوان عباس بر تن اوست،توان برابری با او را ندارند.به همین علّت بازوان عباس هدف قرار گرفت.عباس برای حفظ آب دو دست خود را از دست دادوبا ضربه های دشمنان از اسب به پایین افتاد .امام حسین(ع)خود را به بالین عباس رساندواو در آغوش برادر به دیدار محبوب شتافت و امام را با کوله باری ازغم و اندوه درکربلا تنها گذاشت.عباس در موقع شهادت 35 سال داشت .
امام سجّاد (ع) درباره عمویش عبّاس چنین می فرماید:خداوند،عمویم عباس را رحمت کند که درراه برادرش ایثارو فداکاری کرد و ازجان خود گذشت.چنان فداکاری کردکه دو دستش قطع شد.
خداوند نیز به او همانندجعفر بن ابی طالب،درمقابل آن دو دست قطع شده،دو بال عطا کردکه با آن ها در بهشت با فرشتگان پرواز کند.عباس نزد خدا، مقام و منزلتی داردبس بزرگ،که همه شهیدان در قیامت به مقام والای او غبطه می خورند و رشک می برند .
برچسبها: برجام, شیخ نمر, لیدر, امام
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۹۴/۰۷/۳۰ساعت 10:48  توسط حسینعلی فعالی
|
به همت اداره تبلیغات اسلامی شهرستان گلوگاه ،مراسم شیرخوارگان حسینی برگزار شد
این مراسم در فضایی معنوی همراه با نوحهخوانی و عزاداری در 6نقطه در شهرستان گلوگاه برگزار شد. برچسبها: شیر خوارگان, مادران, نوزادان, شهرستان گلوگاه
+ نوشته شده در شنبه ۱۳۹۴/۰۷/۲۵ساعت 9:57  توسط حسینعلی فعالی
|
چند سوال و پاسخ آنها در زمینه صدا سازی دوستی سوال می کرد که شغلشان در عرصه صداست(مداحی): باید تمرین روزانه داشته باشید تا صدایتان پخته شود ، این علائم که گفتید نشان دهنده صدای خام است. و در پاسخ سوال دیگر که :منظورتون از تمرین روزانه چیه ؟ دقیقا بگین چیکار کنم ؟
برچسبها: مداحی, چند سوال و پاسخ آنها در زمینه صدا سازی, لیدر, رهبر ادامه مطلب
+ نوشته شده در جمعه ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ساعت 19:6  توسط حسینعلی فعالی
|
عصر کنونی ،عصر ارتباطات و فن آوری اطلاعات و همچنین عصر تبادل اخبار است رییس اداره تبلیغات اسلامی شهرستان گلوگاه گفت: عصر کنونی ،عصر ارتباطات وفن آوری اطلاعات وهمچنین عصر تبادل اخبار است. به گزارش روابط عمومی اداره تبلیغات اسلامی شهرستان گلوگاه ، حجت الاسلام حسینعلی فعّالی رییس این اداره روز پنجشنبه 16 مهرماه 94 گفت : عصر کنونی ،عصر ارتباطات ، فن آوری اطلاعات وهمچنین عصر تبادل اخبار است ، به گونه ای که از آن بعنوان عصر انفجار اخبار و اطلاعات یاد می کنند.
|