جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی آمد و گفت سه قفل در زندگی ام وجود دارد و سه کلید از شما می خواهم.

- قفل اول اینست که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم.

- قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد.

- قفل سوم اینکه دوست دارم عاقبت بخیر شوم.

 


برچسب‌ها: داستان هایی کوتاه, درباره ی نماز, سلمان فارسى, فعالی
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۴/۱۱/۱۲ساعت 14:32  توسط حسینعلی فعالی  |